خلاصه کتاب غریبه ها


بخشی از کتاب غریبه ها:
«آن شب وقتی به خانه برگشتم، پدرم در آشپزخانه نشسته بود. همان کت و شلوار قهوه‌ای را پوشیده بود که همیشه می‌پوشید، و داشت روزنامه می‌خواند. صحنه‌ای کاملاً عادی، درست مثل سی سال پیش. فقط یک مشکل کوچک وجود داشت: پدرم سی سال پیش مرده بود. با این حال، او آنجا نشسته بود، به همان شکلی که در خاطراتم بود - چهل و هفت ساله، با موهای مشکی که کمی خاکستری شده بود. وقتی مرا دید، لبخند زد و گفت: 'خسته نباشی.' درست همان طور که همیشه می‌گفت. صدایش همان صدای گرم و آشنای همیشگی بود، با همان لهجه خفیف کیوتویی که همیشه سعی می‌کرد پنهانش کند. حتی نور مهتابی آشپزخانه هم درست مثل آن روزها روی صورتش افتاده بود و سایه‌های آشنایی را روی چین‌های کنار چشمانش ایجاد می‌کرد. همه چیز، حتی جزئی‌ترین جزئیات، دقیقاً مطابق خاطراتم بود.
نمی‌دانستم باید چه واکنشی نشان دهم. پاهایم می‌لرزید و قلبم داشت از سینه بیرون می‌زد. اما عجیب بود که ترس نداشتم. شاید چون او دقیقاً همان پدری بود که به یاد داشتم - مهربان، آرام و کمی خسته از کار روزانه. حتی عطر سیگارهای همیشگی‌اش را می‌توانستم حس کنم. آیا این یک رویا بود؟ اما من کاملاً بیدار بودم. آیا دیوانه شده بودم؟ اما همه چیز، از صدای خش‌خش روزنامه گرفته تا صدای قل‌قل کتری روی گاز، بیش از حد واقعی به نظر می‌رسید. به آرامی روی صندلی همیشگی‌ام نشستم و به دست‌هایش خیره شدم که روزنامه را نگه داشته بودند - همان دست‌های قوی و مطمئن که زمانی دوچرخه‌سواری را به من آموخته بودند. ناخودآگاه به یاد آخرین باری افتادم که او را دیده بودم، روی تخت بیمارستان، با دست‌هایی که دیگر نمی‌توانستند حتی یک فنجان چای را نگه دارند. اما حالا او اینجا بود، سالم و سرحال، انگار که آن روزهای تلخ هرگز وجود نداشته‌اند.»

دسته بندی: کالاهای دیجیتال » کتاب-رمان-شعر-داستان

تعداد مشاهده: 11 مشاهده

فرمت فایل دانلودی:.zip

فرمت فایل اصلی: PDF

تعداد صفحات: 19

حجم فایل:0 کیلوبایت

 قیمت : 45,000 تومان
پس از پرداخت، لینک دانلود فایل برای شما نشان داده می شود.   پرداخت و دریافت فایل