خلاصه کتاب سانی بوی
بخشی از کتاب سانی بوی:
«من از همان کودکی بازیگری میکردم. مادرم مرا از سن سه یا چهار سالگی به سینما میبرد. او در طول روز کارهای سخت و کارخانهای انجام میداد، و وقتی به خانه میآمد، تنها همراهش من بودم. بنابراین مرا با خود به سینما میبرد. او نمیدانست که در حال فراهم کردن آیندهای برای من است. من فوراً به تماشای بازیگران روی پرده علاقهمند شدم. از آنجا که در آپارتمانمان همبازی نداشتم و هنوز تلویزیون نداشتیم، تنها کاری که میتوانستم انجام دهم این بود که به فیلمی که آخرین بار دیده بودم فکر کنم. شخصیتها را در ذهنم مرور میکردم و آنها را یکییکی در آپارتمان زنده میکردم. در سنین پایین یاد گرفتم که با تخیلم دوست شوم. گاهی اوقات، راضی بودن در تنهایی میتواند موهبتی دوگانه باشد، بهویژه برای افرادی که زندگیتان را با آنها به اشتراک میگذارید.»
فیلمها مکانی بودند که مادرم میتوانست در تاریکی پنهان شود و نیازی نداشت 'Sonny Boy' را با کسی به اشتراک بگذارد. این لقبی بود که او برایم انتخاب کرده بود، لقبی که قبل از همه به من داده بود، قبل از اینکه دیگران هم شروع به صدا زدنم با آن کنند. او این لقب را از فیلمی گرفته بود که در آن آل جولسون آهنگی به همین نام میخواند. پدرم هنگام تولدم تنها هجده سال داشت و مادرم چند سالی بزرگتر بود. کافی است بگویم که آنها حتی برای آن زمان هم جوان بودند. احتمالاً هنوز دو ساله نشده بودم که آنها از هم جدا شدند. چند سال اول زندگیام را مادرم و من بهطور مداوم در حال جابهجایی بودیم، بدون ثبات و اطمینان. با هم در اتاقهای مبله در هارلم زندگی میکردیم و سپس به آپارتمان والدینش در ساوت برانکس نقل مکان کردیم. از پدرم تقریباً هیچ حمایتی دریافت نمیکردیم.»
تعداد مشاهده: 14 مشاهده
فرمت فایل دانلودی:.zip
فرمت فایل اصلی: PDF
تعداد صفحات: 25
حجم فایل:0 کیلوبایت